آینه‌ی دردار

با خودم حرف می‌زنم.

آینه‌ی دردار

با خودم حرف می‌زنم.

از فیلم و سریال خواهم نوشت و از روزمرگی‌ها و خاطرات. اینجا آینه‌ی دردار من است که تمرین می‌کنم به خود نگریستن را.
می‌نویسم که نوشته باشم، که مشق کنم این آدابِ به خود نگریستن را.

آخرین مطالب

سانچی (1)

شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۶ ب.ظ

وقتی که نزدیک بندر می‌شویم و آنتن‌های قهرکرده‌ی موبایل عشوه‌کنان یکی یکی روی گوشی می‌آیند، آن وقت بچه‌های خسته از کار و درگیری روزانه را می‌بینی در سرما و گرما و ایستاده بر بلندایی، یا کز کرده در کنجی سعی می‌کنند به سرعت و زحمت یک «دوستت دارم» به معشوق‌شان، یا بوسه‌ای برای فرزندشان بفرستند، حالی از مادرشان بپرسند و به او اطمینان دهند که سالم اند و غذای کِشتی مناسب بوده و به دریا خرابی نخورده‌اند.
حکایت کِشتی همان حکایت تبعیدی‌ها و زنجیری‌های سابق است، گرچه حالا بیشترشان ارج و قرب اجتماعی دارند، تحصیل‌کرده‌اند. آدم‌هایی که بیشترشان شاید اگر شغل مناسب در خشکی داشتند هیچ‌وقت گذرشان به دریا نمی‌افتاد.
وقتی صحبت از دریا و دریانوردی می‌شود (که کمتر می‌شود) از حقوق و مزایا و از دلار می‌گویند، اما کسی از حقوق پایمال‌شده‌ی مرخصی نمی‌گوید، از پول بیمه و کوفت و زهرمار دیگری که به هیچ‌دردی هم نمی‌خورد سخنی به زبان نمی‌آورد، از دوری فرساینده، از دریغ ساده‌ترین چیزها چون شامی ساده کنار خانواده خبری ندارد، دریا حکایت فراموش‌شدگان است، نه صدایی دارند و نه فرصت و مجالی برای اعتراض، همین کاپیتان چند روز پیش می‌گفت حتا خواب و خوراک‌تان هم برای شرکت است، برای کار بیشتر و مفیدتر!
- بهزاد دعوتم کرد به چالشی که در آن خاطره و رخدادی که از تحقیر و ظلمی که حکومت بهمان روا داشته سخن بگوییم. راستش، اینقدر این روزها پر از عصبانیت و نفرتم که یادم رفته از چه چیزی عصبانی ام. تکه‌تکه از خاطراتم پیوند خورده به به این سیستم، به این حکومت، به آدم‌های نان‌ به نرخ روزخوری که پر شده‌اند، اشباع شده اند همه جا. فشار و تحمل و هزینه از ما، خوشی و پز دادن و باد به غبغب انداختن برای آنها. در جایی که شریف بودن و شریف ماندن از یاد رفته و ارزشی ندارد، جایی که زور و ظلم بیداد می‌کند، جایی که «آنها» اگر بخواهند حتا هوای تنفس را از تو دریغ می‌کنند آیا می‌توان خاطره‌ای را به یاد آورد که تحقیرآمیز نبوده باشد؟
ما چون خدمه‌ی نفتکش ایم، در دریا و غرق آتش، از ما چیزی جز غباری سیاه نمایان نیست.


  • نواب پورعابد

سانچی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی